تو دویدی
|
|
تو دویدی
میان باددریا را نوشیدی آسمان را پاره کردی من پشت کره ی زمین، روزنامه میخواندم تنها می نوشتم..سکوت می خوردم قلم را روی کاغذ می فشردم کاغذ را تکه تکه کردم قلم می شکاندم مشتم را بر میز کوبیدم زمان می لرزیدابرها گریستند، صاعقه ها فریاد کشیدندعقربه ها یکدیگر را دنبال می کردندتو می دویدی عین چهار فصل راقطعه قطعه چال کردیم مرگ را
ترس را شکافتیم تو دویدی تو رسیدی تو مرا در آغوش کشیدی چشمانم را به نام خودت زدی، تا شش دانگ حواسم به تو باشدداد زدی، حصار کشیدی میان صاعقه ها، تکه های فصل ها
چشمانم با توست، به نام توست.. برای توست لحظه ای بایست لحظه ای بایست.. تنفس کن
اینجا، سالها انتظار، در انتظار توست.
نظرات شما عزیزان:
|
|
[+]
نوشته شده توسط نجیب الله اوزبیک کریمی فاریابی در 5:13 |
| |